پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
داستان کوتاه هر اتفاقی بیفتد به نفع ماست
نوشته شده در پنج شنبه 18 آبان 1391
بازدید : 590
نویسنده : علیرضا آزادی

 توي كشوري يه پادشاهي زندگي ميكرد كه خيلي مغرور ولي عاقل بود

يه روز براي پادشاه يه انگشتر به عنوان هديه آوردند ولي رو نگين انگشتر چيزي ننوشته بود و خيلي ساده بود 
شاه پرسيد اين چرا اين قدر ساده است ؟
چرا چيزي روي آن نوشته نشده است ؟ 
فردي كه آن انگشتر را آوره بود گفت: من اين را آورده ام تا شما هر آنچه كه ميخواهيد روي آن بنويسيد
شاه به فكر فرو رفت كه چه چيزي بنويسد كه لايق شاه باشد و چه جمله اي به او پند ميدهد؟
همه وزيران را صدا زد وگفت 
وزيران من هر جمله و هر حرف با ارزشي كه بلد هستيد بگوييد
وزيران هم هر آنچه بلد بودند گفتند
ولي شاه از هيچكدام خوشش نيامد 
دستور داد كه بروند عالمان و حكيمان را از كل كشور جمع كنند و بياوند 
وزيران هم رفتند و حکیمان کل کشور را آوردند 
شاه جلسه اي گذاشت و به همه گفت كه هر كسي بتواند بهترين جمله را بگويد جايزه خوبي خواهد گرفت
هر كسي يه چيزي گفت
باز هم شاه خوشش نيامد 
تا اينكه يه پير مردي به دربار آمد و گفت با شاه كار دارم
گفتند تو با شاه چه كاري داري؟
پير مرد گفت برايش يه جمله اي آورده ام

بقیه در ادامه مطلب


:: برچسب‌ها: داستان زیبا , داستان کوتاه , داستان خواندنی , داستان کوتاه خواندنی , داستان , ماجرای جالب , داستان جالب , داستان کوتاه , داستان , داستان طنز , طنز , مطالب آموزنده , داستان پند آموز , داستان قرآنی , مطالب جالب , ,



شناخت دوست،ارزانی آدم
نوشته شده در یک شنبه 14 آبان 1391
بازدید : 392
نویسنده : علیرضا آزادی

 "من شنیدم زپیر دانشمند

تو هم ازمن به یاددار این پند

آن چه بر نفس خویش نپسندی

نیز بر نفس دیگری مپسند." سعدی"

چقدر مردم خود را ارزان می فروشند و در دنیای کنونی تنها چیزی که خیلی ارزان است ،آدم است.

چندی پیش با یکی از دوستان کاری را آغاز نموده و به پایان رساندیم.اما با خرج تنها ۲۰۰تومان من شخصیت این آقا را شناختم.بنظر شما این آدم چقدر ارزان بود؟

کسانی هستند که خرج میلیون ها و یا شاید میلیاردها پول همدیگر را می شناسند و به شخصیت درونی وی پی می برند.اما خدا را شکر با خرج ۲۰۰ تومان علاوه بر شناخت شخصیت موذیانه وی،کل وجودش را شناختم.

قضاوت با شما،آیا من برنده ام؟؟؟؟

 




داستانک:دانشجوی زرنگ و استاد زرنگتـر!!
نوشته شده در یک شنبه 14 آبان 1391
بازدید : 318
نویسنده : علیرضا آزادی

  چهار دانشجو شب امتحان بجای درس خواندن به مهمونی وخوش گذرونی رفته بودند و هيچ آمادگی امتحانشون رو نداشتند.

روز امتحان به فکر چاره افتادند وحقه ای سوارکردند به اين صورت که سر و رو شون رو کثيف کردند ومقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغييراتی بوجود آوردند.

سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودندويک راست به پيش استاد رفتند.

مسئله رو با استاد اينطور مطرح کردند:

که ديشب به يک مراسم عروسی خارج ازشهر رفته بودندو در راه برگشت از شانس بد يکی از لاستيک های ماشين پنچرميشه و اونا با هزار زحمت وهل دادن ماشين به يه جايی رسوندنش واين بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسيدند کلی از اينها اصرار و از استاد انکار، آخر سر قرار ميشه سه روز ديگه يک امتحان اختصاصی برای اين 4 نفرازطرف استاد برگزار بشه،

آنها هم بشکن زنان از اين موفقيت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول ميشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد ميرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند

استاد عنوان ميکنه بدليل خاص بودن و خارج از نوبت بودن اين امتحان بايد هر کدوم از دانشجوها توی يک کلاس بنشينند و امتحان بدن که آنها به خاطر داشتن وقت کافی وآمادگی لازم باکمال ميل قبول ميکنند.

امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بيست بود:

1 ) نام و نام خانوادگی؟ 2 نمره

2 ) کدام لاستيک پنچر شده بود؟ 18 نمره

الف) لاستيک سمت راست جلو

ب) لاستيک سمت چپ جلو

ج) لاستيک سمت راست عقب

د) لاستيك سمت چپ عقب


:: برچسب‌ها: داستان زیبا , داستان کوتاه , داستان خواندنی , داستان کوتاه خواندنی , داستان , ماجرای جالب , داستان جالب , داستان کوتاه , داستان , داستان طنز , طنز , مطالب آموزنده , داستان پند آموز , داستان قرآنی , مطالب جالب , ,



قطعه طنز ادبی
نوشته شده در جمعه 12 آبان 1391
بازدید : 1100
نویسنده : علیرضا آزادی

 قطعه ای ادبی :

شب بود و خورشید به روشنی می درخشید

پیرمردی جوان یکه و تنها همراه با خانواده اش

در سکوت گوش خراش شب قدم زنان نشسته بودند.


:: برچسب‌ها: داستان زیبا , داستان کوتاه , داستان خواندنی , داستان کوتاه خواندنی , داستان , ماجرای جالب , داستان جالب , داستان کوتاه , داستان , داستان طنز , طنز , مطالب آموزنده , داستان پند آموز , داستان قرآنی , مطالب جالب , ,



سوال
نوشته شده در جمعه 12 آبان 1391
بازدید : 293
نویسنده : علیرضا آزادی



حق این دانش آموز صفر است یا بیست؟؟؟؟
نوشته شده در جمعه 12 آبان 1391
بازدید : 209
نویسنده : علیرضا آزادی

 

 

درکدام جنگ ناپلئون مرد؟

 

در اخرین جنگش

 

اعلامیه استقلال امریکا درکجا امضاشد؟

 

در پایین صفحه

 

علت اصلی طلاق چیست؟

 

ازدواج

 

علت اصلی عدم موفقیتها چیست؟

 

امتحانات

 

چه چیزهایی را هرگز نمی توان درصبحانه خورد؟

 

نهار و شام

 

چه چیزی شبیه به نیمی از یک سیب است؟

 

نیمه دیگر ان سیب

 

اگر یک سنگ قرمز را در دریا بیندازید چه خواهد شد؟

 

خیس خواهد شد

 

یک ادم چگونه ممکن است هشت روز نخوابد؟

 

مشکلی نیست   شبها می خوابد

 

چگونه می توانید فیلی را با یک دست بلند کنید؟

 

شما امکان ندارد فیلی را پیدا کنیدکه یک دست داشته باشد

 

اگر در یک دست خود سه سیب و چهارپرتقال و در دست

 

دیگر سه پرتقال و چهار سیب داشته باشید

 

کلا چه خواهید داشت؟

 

دستهای خیلی بزرگ

 

اگر هشت نفر در ده ساعت یک دیوار را بسازند

 

چهارنفر ان را درچند ساعت خواهند ساخت؟

 

هیچچی چون دیوار قبلا ساخته شده

 

چگونه می توانید یک تخم مرغ خام را به زمین بتونی بزنید بدون ان که ترک بردارد؟

 

زمین بتونی خیلی سخت است و ترک بر نمی دارد