هم کلاسی تنبل
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
هم کلاسی تنبل
نوشته شده در جمعه 17 شهريور 1391
بازدید : 362
نویسنده : علیرضا آزادی

 همه او را تنبل می شناختیم. اکثر اوقات دیر به کلاس می آمد معلممان از دستش خسته شده بود .ساعت انشاء بود و نوبت او بود که انشای خود را بخواند موضوع این بود اگر ...

وقتی معلممان او را صدا زد یکباره همه زدیم زیر خنده چون مطمئن بودیم انشایش را ننوشته. ولی با کمال تعجب دیدیم که آمد جلو و شروع به خواندن کرد:

اگر پدرم یک کمی بیشتر ثروت داشت من بهتر درس می خواندم.

اگر معلمان مدرسه ام کمی سهل گیر تر بودند من نمرات بهتری می گرفتم.

اگر دوستانم کمی بیشتر دوستم میداشتند من بهتر زندگی میکردم.

من نه پدر نه معلمان و نه دوستانم را میتوانم تغییر دهم فقط خودم را میتوانم تغییر دهم.

مسئولیت زندگی را از امروز به دوش میگیرم.

از آن به بعد اسم او به پسر شجاع تغیر داده شد.

 




:: برچسب‌ها: داستان زیبا , داستان کوتاه , داستان خواندنی , داستان کوتاه خواندنی , داستان , ماجرای جالب , داستان جالب , ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: