مارماهی
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
مارماهی
نوشته شده در پنج شنبه 16 شهريور 1391
بازدید : 395
نویسنده : علیرضا آزادی


روزی زیست شناسی مارماهی را با تعدادی بچه ماهی در داخل آکواریومی انداخت. او مارماهی را بوسیله ی یک مانع شیشه ای از بچه ماهی ها جدا کرد. مارماهی هر بار خواست به بچه ماهی ها حمله کند سرش به مانع شیشه ای بر خورد کرد. چند روزی گذشت و آن محقق مانع شیشه ای را از داخل آکواریوم برداشت. مانع برداشته شده بود و بچه ماهی ها به راحتی کنار مارماهی بازی می کردند. ولی مارماهی هم چنان فکر می کرد که بین او و بچه ماهی ها یک مانعی وجود دارد. چند روز بعد مارماهی از گرسنگی مرد در حالی که در میان انبوهی غذا قرار گرفته بود.

 

من نیز یاد گرفته ام بزرگ ترین موانع در داخل خودم و در ذهن خودم قرار دارند. من اسم آن ها را سد های ذهنی گذاشته ام. سد های ذهنی من بزرگ ترین دیوار بین من و موفقیت های من هستند.

سدهای ذهنی قبل از رفتن جلوی من را می گیرند و می گویند: نمی شود.

من با یک " یا علی " گفتن بلند می شوم ، حرکت می کنم و می بینم که می شود.




:: برچسب‌ها: داستان زیبا , داستان کوتاه , داستان خواندنی , داستان کوتاه خواندنی , داستان , ماجرای جالب , داستان جالب , ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید

[Comment_Gavator]
farhad در تاریخ : 1391/6/25/6 - - گفته است :
[Comment_Content]


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: